(... and the logic behind saying no is... what exactly?)
Dear diary,
I love you so much thank you honestly. It's called the buggy computer dance and I love you so much and ... you win the surprise... dear diary I love Apple pie.
Those were my daughter's words from yesterday... sitting on my lap and pretending to write on the computer. A few minutes later when I checked my e-mails... I found one from an intelligent Iranian woman who is perusing her PhD at one of the top U.S. universities. She, I like and enjoy reading her articles. It is not she... but the content of the e-mail I received that to me is dishonest. It is strange to me that people who support and push for a love affair between the U.S. and the murderer regime of Iran or are collecting evidence to persecute the regime are sending out e-mails saying they feel compelled to take a clear position in response to the recent announcement by the US Administration to allocate $85 million in aid to groups opposed to the Islamic regime in Iran. Dear diary, I look at my daughter's doll on the floor and remember my daughter's words from yesterday. She loves apple pie! Maybe I should bake an apple pie with her tonight. I know! I know! I have not decided to bake it yet but I know what I know and I know of my decision about this new petition. I find it idiotic to sign this petition! I know for a fact that I can't pull with my hands and push with my feet (a Persian phrase.) I know for a fact that a regime that kills and murders its own people is not a government to deal with. Oh! By the way dear diary, I don't like war! Please God, Yahweh, Jesus, Lord, Allah, Khoda, or whatever red hair or African mother you are up there or down here... please help me cook low carb dishes, and Iran's ethnic restaurant to survive the fire, and while you are at it... please save countless other political celebrities who dine at the not so fine prisons of the oppressive regime in Iran.
Be my guest and please view our Iranin delicious menu items. We serve alcohol free beer, human scalps; executed-women-body parts, national domestic violence, and CCW (the Caspian Chemical Waste) seafood. Oh! Please do sign this petition if you want this guy to be our next head of staff!
Thank you for your participation and upholding the safety, welfare of every Iranian and fulfilling your civic duty. By the way while you insist on your pilgrimage back through time... we will include your name in the list of our latest barbie doll designs. Those dolls have specifically given up their wings for a tale !(hum! or maybe a tail!)
ما به کمک هشتاد و پنج میلیونی آمریکا نه می گوییم
( و این نه گفتن بر مبنای چه منطقی هست؟)
روزنگار عزیزم،
خیلی صادقانه دوستت دارم. حالا زنبور خوشگلم... با رقص کامپیوتری از توی لونه اش می پره... میره توی کندوی عسل اونوری... خیلی دوستت دارم... تو برنده جایزه شدی... و روزنگار عزیزم من کیک سیب هم خیلی دوست دارم.
اینها کلمه های دیروز دختر کوچولو بود که روی پاهام نشسته بود و روی دکمه های کی-بورد می زد و به خیال خودش روزنگارش رو می نوشت. چند دقیقه بعدش که ای-میلهام رو چک می کردم... چشمم به ای-میل یک خانوم ایرانی افتاد که در حال گرفتن دکتراش در یکی از دانشگاههای رده بالای امریکاست. از خود اون خانم خوشم میاد و از خوندن نوشته هاش هم لذت می برم. فردیتش نیست بلکه مضمون نامه است که به نظرم فریبکارانه اومد. برام عجیبه که آدمهایی که به آمریکا فشار میارن که با رژیم جنایتکار ایران مغازله رو شروع کنه یا آدمهایی که دنبال پرونده سازی از جنایات رژیم ایران هستند ای-میل می فرستند و می گویند: لازم می بییند در پاسخ به اعلامیه اخیر دولت آمریکا مبنی بر اختصاص هشتاد و پنج میلیون دلار به گروههای مخالف رژیم موضع گیری شفاف داشته باشند.
روزنگار عزیزم، چشمم که به عروسک دختر کوچولو گوشه اتاق می افته (در حالیکه خودش مهد کودکه و منم مشغول تایپ این نوشته،) یاد حرفهای دیشبش می افتم که می گفت کیک سیب خیلی دوست داره... شاید امشب با هم کیک سیب درست کنیم. می دونم! می دونم! هنوز تصمیم نگرفتم که کیک بپزم یا نه! اما چیزهایی که می دونم رو که می دونم! تصمیمم رو راجع به امضای این پتیشن هم می دونم. حماقت می دونم که بخوام این پتیشن رو امضا کنم. به واقع می دونم که نمی تونم با دست پیش بکشم و با پا پس بزنم. با تمام وجودم می دونم و باور دارم که رژیمی که آدمکش هست دولتی نیست که بشه باهش وارد صحبت شد.
روزنگار عزیزم، من جنگ نمی خوام! خواهش می کنم خدا جون، پروردگارا، یهوا، مسیح موعود، الله، مو قرمز و یا مادر افریقایی که اون بالا یا این پایین هستی... خواهش می کنم کمکم کن که بتونم غذاهای سالم و کم چربی بپزم و ضمنا رستوران محلی (اقلیتی) ایران از شعله آتش جان سالم به در ببره! و همزمان که مشغول اینکاری... لطفا مهمانان متشخص یا قابل فهمتر بگم زندانیان سیاسی رو که در زندانهای نه خیلی آب و رنگ دار رژیم خونخوار ایران اسیرند رو هم یک نیم نگاهی به عدالت بنداز.
خوب حالا شما هم مهمون من باشین و این منیو رستوران رو یک نگاهی بندازین بلکه خوشتون بیاد! ما مشروبات غیر الکلی سرو می کنیم، کاسه سر آدم، اعضای بدن زنان اعدام شده، وحشیگری و ضربت ملی و خوراک -شیمیایی- آلوده- دریایی خزر. آهان! لطفا این پتیشن رو امضاکنین تا دفعه دیگه سر گارسونمون این آقا بشه!
مرسی برای امضاهاتون و تلاشتون برای امنیت و تامین جانی و ملی هر ایرانی و... انجام وظایف شهروندیتون... ضمنا حالا که سرتون گرمه که به زیارت قعر تاریخ بریم... ما اسمتون رو برای قدردانی در لیست عروسکهای باربی تازه به بازار اومده اضافه می کنیم ... این عروسکهای تماما مخصوص... بالهاشون رو به هوس شنیدن یک قصه (یا شاید هم یک دم/دنبالچه!) معاوضه کرده اند!